قاتقلغتنامه دهخداقاتق . [ ت ِ ] (ترکی اِ) ماست . دوغ . در تداول عامیانه نانخورش . اُدم . اِدام . || صبغ. سباغ . (ناظم الاطباء).- امثال : گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد . هم حلوای مرده هاست هم قاتق زنده ها .<