قارقالغتنامه دهخداقارقا. (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . در 23هزارگزی شمال باختری قره آغاج و نه هزارگزی جنوب شوسه مراغه به میانه . زمین آن کوهستانی ، هوای آن معتدل است و 55 تن سکنه دارد. مذهب آنان
کارکیاییلغتنامه دهخداکارکیایی .(حامص مرکب ) کارکیائی . امیری و پادشاهی و کارفرمائی . (آنندراج ) : ورنه سر کارکیایی نداشت وز غم کار تو رهایی نداشت .نظامی (ص 71).
کارکیالغتنامه دهخداکارکیا. (اِخ ) سلطان احمد. از حکام لاهیجان : درآن منزل کارکیا سلطان احمد که سابقاً بپایه ٔ سریر اعلی آمده بود مشمول انواع انعام و اکرام ،اجازت یافته روی بلاهجان نهاد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص <span class="hl" dir="ltr"
کارکیالغتنامه دهخداکارکیا. (اِخ ) سلطان محمد پسر کارکیا ناصرکیا پادشاه گیلان (از سال 851 هَ . ق . تا 883 هَ . ق . پادشاهی کرده ) و کتاب کنز اللغات را محمدبن عبدالخالق بنام او کرده است . (ازفهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار
قارقابازارلغتنامه دهخداقارقابازار. (اِخ ) قریه ای است در 662000گزی تهران که میان دانالو و خانسیران واقع است . در آنجا ایستگاه راه آهن میباشد.
قارقابازارلغتنامه دهخداقارقابازار.(اِخ ) نام محلی است کنار راه تبریز و مراغه که میان شیرامین و تازه کند و در 82000گزی تبریز واقع است .
قارقارلغتنامه دهخداقارقار. (اِ صوت ) نعب . نعیب . حکایت صوت کلاغ . آوای کلاغ . اسم آواز کلاغ . || (اِ) در زبان کودکان کلاغ .
قارقاقولونلغتنامه دهخداقارقاقولون . (اِخ )دهی است جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان در 62000گزی شمال باختری شهر زنجان و 16هزارگزی راه عمومی واقع و موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است . 99<
قارقالوقلغتنامه دهخداقارقالوق . (اِخ ) دهی است از دهستان ارس کنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. در 9هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 6هزارگزی خاور راه ارابه رو پناه کندی به پلدشت . زمین آن جلگه شن زار،هوای آن گرم و مالاریائی است . <span clas
قرقهلغتنامه دهخداقرقه . [ ق َ ق َ ] (اِخ ) قارقا. دهی جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری سراب و 12000 گزی شوسه ٔ سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل است . سکنه ٔ آن <span class
قارقابازارلغتنامه دهخداقارقابازار. (اِخ ) قریه ای است در 662000گزی تهران که میان دانالو و خانسیران واقع است . در آنجا ایستگاه راه آهن میباشد.
قارقابازارلغتنامه دهخداقارقابازار.(اِخ ) نام محلی است کنار راه تبریز و مراغه که میان شیرامین و تازه کند و در 82000گزی تبریز واقع است .
قارقارلغتنامه دهخداقارقار. (اِ صوت ) نعب . نعیب . حکایت صوت کلاغ . آوای کلاغ . اسم آواز کلاغ . || (اِ) در زبان کودکان کلاغ .
قارقاقولونلغتنامه دهخداقارقاقولون . (اِخ )دهی است جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان در 62000گزی شمال باختری شهر زنجان و 16هزارگزی راه عمومی واقع و موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است . 99<
قارقالوقلغتنامه دهخداقارقالوق . (اِخ ) دهی است از دهستان ارس کنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. در 9هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 6هزارگزی خاور راه ارابه رو پناه کندی به پلدشت . زمین آن جلگه شن زار،هوای آن گرم و مالاریائی است . <span clas