کورکوزلغتنامه دهخداکورکوز. (اِخ ) ازجانب «اوکتای قاآن » والی خراسان بود و در زمان توراکینا خاتون از حکومت معزول و محبوس و امیر ارغون به جای وی منصوب شد. (از تاریخ جهانگشای جوینی ص 199).
پیکارکشلغتنامه دهخداپیکارکش . [ پ َ / پ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) پیکارکشنده . جدلی . که پیکار کشد. خصیم . (مهذب الاسماء).
کورکشلغتنامه دهخداکورکش . [ کو ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قائدرحمت است که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 855تن سکنه دارد که از طایفه ٔ قائدرحمت هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کورکشلغتنامه دهخداکورکش . [ کو ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کور را دست گرفته راه ببرد. (آنندراج ) : نرگس بی دیده روان کوروش خار عصا، باد خزان کورکش .امیرخسرو (از آنندراج ).