قاصدکلغتنامه دهخداقاصدک . [ ص ِ دَ ] (اِ مرکب ) گیاهی از نوع کمپوزاسه شامل انواع متعدد است که در غالب نقاط یافت میشود. این گیاه بوته ای دارد که تا حدی برآمده و برگهائی دارد که بهم جمع شده اند. در قم آن را خبرآورک و در خراسان خبرکش گویند.
قاصدکفرهنگ فارسی معین(ص دَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی گیاه علفی چتر مانند که میوه های آن را باد به آسانی به هر سوی برد، گل قاصد.
هندباءدیکشنری عربی به فارسیکاسني دشتي , کاسني تلخ , قاصدک (گياه خودرو و داراي گلهاي زرد روشن) , کاسني فرنگي , هنديا , کاسني سالا دي , انديو0
قاصدکلغتنامه دهخداقاصدک . [ ص ِ دَ ] (اِ مرکب ) گیاهی از نوع کمپوزاسه شامل انواع متعدد است که در غالب نقاط یافت میشود. این گیاه بوته ای دارد که تا حدی برآمده و برگهائی دارد که بهم جمع شده اند. در قم آن را خبرآورک و در خراسان خبرکش گویند.
قاصدکفرهنگ فارسی معین(ص دَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی گیاه علفی چتر مانند که میوه های آن را باد به آسانی به هر سوی برد، گل قاصد.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
قاصدکلغتنامه دهخداقاصدک . [ ص ِ دَ ] (اِ مرکب ) گیاهی از نوع کمپوزاسه شامل انواع متعدد است که در غالب نقاط یافت میشود. این گیاه بوته ای دارد که تا حدی برآمده و برگهائی دارد که بهم جمع شده اند. در قم آن را خبرآورک و در خراسان خبرکش گویند.
قاصدکفرهنگ فارسی معین(ص دَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی گیاه علفی چتر مانند که میوه های آن را باد به آسانی به هر سوی برد، گل قاصد.