قاططلغتنامه دهخداقاطط. [ طِ ] (ع ص ) قاط. (منتهی الارب ). سعر قاطط؛ نرخ گران . وردنا ارضاً قاططا؛ یعنی درآمدیم در زمینی که نرخهای گران داشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قاط شود.
کاتدفرهنگ فارسی معین(تُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - قطب منفی لامپ الکترونی که بر اثر گرما الکترون گسیل می کند. 2 - پایانه یا الکترود منفی .