کاهدونلغتنامه دهخداکاهدون . (اِخ ) دهی است از بخش بافت شهرستان سیرجان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
قَاعِدُونَفرهنگ واژگان قرآننشسته ها - خانه نشينان( در عبارت "لَّا يَسْتَوِي ﭐلْقَاعِدُونَ مِنَ ﭐلْمُؤْمِنِينَ ..."منظور کساني هستند که به جنگ نرفته اند)
کاهدانلغتنامه دهخداکاهدان . (اِ مرکب ) آن جای که کاه انبارند. کهدان . کاه انبار. (از یادداشتهای مؤلف ) : خری در کاهدان افتاده ناگاه نگویم وای بر خر وای بر کاه . نظامی .با فلان کس در فلان کاهدان فساد کردی و چون اثر آن در تو ظاهر شد..
کاهیدانلغتنامه دهخداکاهیدان . (اِخ ) دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد که دارای 239 تن سکنه ، و محصول عمده اش برنج و غلات آبی و دیمی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).