قانفیلغتنامه دهخداقانفی . [ ن ِ فی ی ] (اِخ ) قاسم بن عبدالﷲبن ربیعةبن قانف ثقفی از محدثان است . وی از سعدبن ابی وقاص روایت کند و یعلی بن عطاء از او روایت دارد. ابن ابی حاتم گوید: این مطالب را از پدرم شنیدم . (الانساب سمعانی ).
جبل کانیفولغتنامه دهخداجبل کانیفو. [ ج َ ب َ ل ِ ] (اِخ ) نام کوهی است به اسپانیا. رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 109 شود.
چقاگینولغتنامه دهخداچقاگینو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 34 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 3 هزارگزی ماهیدشت واقع است . دشت و سردسیر است و 30 تن سکنه دا
کوگنولغتنامه دهخداکوگنو. [ ن ُ ] (اِخ ) ژوزف . مهندس فرانسوی (1725-1804 م .) است که در سال 1770 م . اولین اتومبیل را با قوه ٔ بخار ساخت و سال بعد نمونه ٔ دیگری به نام «فاردیه » برای حمل بار سن
کانفةلغتنامه دهخداکانفة. [ ن ِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث کانف . || حاجز و مانع و پرده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از متن اللغة) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قانفلغتنامه دهخداقانف . [ ن ِ ] (اِخ ) جدّی از عرب که فرزندانش به قانفی معروف شده اند. رجوع به قانفی شود.