قاید

مترادف

امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسلهجنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب

جست‌وجوی دقیق

قاید

لغت‌نامه دهخدا

قاید. [ ی ِ ] (اِخ ) خزیمةبن خازم نمشلی . وی در بغداد نزد خلفاقرب و منزلتی داشت و درب خزیمة به وی منسوب است . شاید اصل او از خراسان باشد و تا هنگام مرگ در بغداد بسر برده است . وی از محمدبن عبدالرحمان بن ابی ذئب روایت کند و یعقوب بن یوسف اصم از او روایت دارد. او در شعبان سال <

قاید

لغت‌نامه دهخدا

قاید. [ ی ِ ] (ع ص ) قائد. رجوع به قائد شود.

قاید

فرهنگ فارسی معین

(یِ) [ ع . قائد ] (اِفا.)پیشوا، رهبر، فرمانده ، سردار.

قاید

فرهنگ مترادف و متضاد

امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسلهجنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب

جست‌وجوی هم‌آوا

شارش کوئت

Couette flow

واژه‌های مصوب فرهنگستان

شارش حاصل از تنش برشی‌ ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر

کد احراز اصالت پیام چکیده‌بنیاد

hash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication code

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیده‌ساز اختـ . کاپ چکیده‌بنیادHMAC متـ . کد اصالت‌سنجی پیام چکیده‌بنیاد

قات قات

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cackle, gobble, honk, quack, squeal

قات قات

دیکشنری فارسی به عربی

مشعوذ

قاد قاد

گویش مازنی

۱صدای مرغ بعد از تخم گذاشتن ۲قرقر قرقر کردن

جست‌وجوی مشابه

قایدان

لغت‌نامه دهخدا

قایدان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . در 50000گزی جنوب خاور فهلیان در 21000 گزی راه فرعی اردکان به هرایجان واقع است . موقع جغرافیائی آن معتدل مالاریائی است . <sp

قایدوخان

لغت‌نامه دهخدا

قایدوخان . (اِخ ) پسر قاشین بن اوکتای قاآن . رجوع به قیدوخان شود.

قایدی

لغت‌نامه دهخدا

قایدی . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 63000گزی خاور کنگان و 2000 گزی جنوب راه مالرو کنگان به پشتکوه و در جلگه واقع است . هوای آن معتدل مالاریائی است .1