قبولیلغتنامه دهخداقبولی . [ ق َ ] (حامص ) هر چیزی پذیرفته شده . هر چیزی پسندیده شده . || هرچیزی اقرارکرده شده و ملزم گشته . ملزمی . اقراری . || (اِ) نوعی از پلو که از برنج و باقلا ترتیب دهند. (ناظم الاطباء).
قبولیلغتنامه دهخداقبولی . [ ق َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد (؟) (ناظم الاطباء).
acceptanceواژهنامه آزادبرداشت ،افت ،پذیرش ،قبولى حواله ،حواله ء قبول شده کاهش تصویب یک پیشنهاد قبول مقبولیت قبول قرارداد مقبولیت مقبول بودن پذیرفته شدن
قبولیلغتنامه دهخداقبولی . [ ق َ ] (حامص ) هر چیزی پذیرفته شده . هر چیزی پسندیده شده . || هرچیزی اقرارکرده شده و ملزم گشته . ملزمی . اقراری . || (اِ) نوعی از پلو که از برنج و باقلا ترتیب دهند. (ناظم الاطباء).
قبولیلغتنامه دهخداقبولی . [ ق َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد (؟) (ناظم الاطباء).
قبولیلغتنامه دهخداقبولی . [ ق َ ] (حامص ) هر چیزی پذیرفته شده . هر چیزی پسندیده شده . || هرچیزی اقرارکرده شده و ملزم گشته . ملزمی . اقراری . || (اِ) نوعی از پلو که از برنج و باقلا ترتیب دهند. (ناظم الاطباء).
قبولیلغتنامه دهخداقبولی . [ ق َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد (؟) (ناظم الاطباء).
مقبولیلغتنامه دهخدامقبولی . [ م َ ] (حامص ) پسندیدگی و شایستگی . مطبوعی و محبوبی . (از ناظم الاطباء) : به سرسبزی صبح آراسته به مقبولی نزل ناخواسته . نظامی .رای هندی را ندیمی بود هنرپرور... که از مقبولی و به نشینی چون انسان العین در ه
نامقبولیلغتنامه دهخدانامقبولی . [ م َ ] (حامص مرکب )مقبول نبودن . نامقبول بودن . رجوع به نامقبول شود.