خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدرانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب باز
فرهنگ فارسی عمید
۱. شناگر.۲. غواص.
-
آتش انداز
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که در کورۀ آجرپزی، تون حمام، یا نانوایی مٲمور افروختن آتش است و مواد سوختنی را در کوره میریزد.۲. [قدیمی] کسی که در میدان جنگ آتش به طرف دشمن میانداخت.
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
آشکارساز
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی برای نمایان کردن چیزهای نامرئی بهوسیلۀ آثار آنها؛ آشکارسازنده؛ هویداکننده.
-
آغاز
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ انجام و فرجام] لحظه یا جای شروع کار.۲. (اسم مصدر) شروع.۳. (بن مضارعِ آغازیدن) = آغازیدن۴. [قدیمی] روز ازل.
-
آواز
فرهنگ فارسی عمید
۱. بانگ؛ صوت.۲. نغمه؛ آهنگ.۳. بانگ آهنگین انسان همراه با کلام.
-
آهن گداز
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه آهن را ذوب میکند؛ گدازندۀ آهن
-
آهنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید
سازندۀ آهنگ؛ موسیقیدانی که آهنگهای موسیقی بسازد.
-
ابراز
فرهنگ فارسی عمید
۱. ظاهر ساختن؛ آشکار کردن.۲. بیرون آوردن.
-
ابریشم نواز
فرهنگ فارسی عمید
ساززن؛ چنگی.
-
ابغاض
فرهنگ فارسی عمید
= بغض
-
اتخاذ
فرهنگ فارسی عمید
گرفتن؛ فراگرفتن؛ برگرفتن.
-
اتعاظ
فرهنگ فارسی عمید
پند گرفتن.
-
اجتیاز
فرهنگ فارسی عمید
عبور کردن؛ گذشتن از جایی؛ گذشتن.
-
احتراز
فرهنگ فارسی عمید
۱. دوری کردن از کسی یا چیزی؛ پرهیز کردن.۲. [قدیمی] ملاحظه.