قذعمیللغتنامه دهخداقذعمیل . [ ق ُ ذَ ] (ع ص ) پیر کهن سال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
قذعمللغتنامه دهخداقذعمل . [ ق ُ ذَ م ِ ] (ع ص ) شتر سطبر و شگرف اندام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
پیرلغتنامه دهخداپیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رو