قذیفلغتنامه دهخداقذیف . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ابر که در پیش چشم پیدا و نمایان گردد. || دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ): منزل قذیف ؛ منزل دور. (منتهی الارب ).
قیدولغتنامه دهخداقیدو. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات ، سکنه ٔ آن 598 تن . آب آن از چشمه و رود گلپایگان . محصول آن غلات ، چغندرقند، صیفی ، بنشن ، انگور، تنباکو، پنبه و مختصر میوه جات و شغل اهالی آنجا زراعت است . راه فرعی به راه شوس
قیدولغتنامه دهخداقیدو. [ ق َ ] (اِخ ) نام پادشاه مغلان . (برهان ) (آنندراج ). قیدوخان پادشاه حدود جبال «تارباگاتای » نبیره ٔ اوگتای معاصر قوبیلای قاآن . (حاشیه ٔ برهان چ معین از تاریخ مغول اقبال آشتیانی ). قیدوبن قاشی بن اوکتای قاآن از حکام و فرمانروایان مغول است . (نزهةالقلوب ؛ مقاله ٔ سوم ص
کدفلغتنامه دهخداکدف . [ ک َ دَ ] (ع اِ) آواز افتادن پاها برجای سخت یا آوازی که بشنوی بی آنکه بنگری چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) .
کدولغتنامه دهخداکدو. [ ک َ ] (اِ) گیاهی است از رده ٔ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته ٔ تیره ٔ خاصی به نام تیره ٔ کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده و علفی و دارای برگهای ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچکها درمی آیند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه می چسبد. گلهای آن زردرنگ و نر و
قذیفةلغتنامه دهخداقذیفة. [ ق َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث قذیف . انداخته . || (اِ) هرچه بدان جهت تهمت و قذف کنند. (منتهی الارب ). || گلوله ٔ توپ . (المنجد).
قذیفةلغتنامه دهخداقذیفة. [ ق َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث قذیف . انداخته . || (اِ) هرچه بدان جهت تهمت و قذف کنند. (منتهی الارب ). || گلوله ٔ توپ . (المنجد).
تقذیفلغتنامه دهخداتقذیف . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ قذف . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). سخت سنگ انداختن و سخت دشنام دادن . (آنندراج ). لعنت نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به قذف شود.