قرامان جدیدلغتنامه دهخداقرامان جدید. [ ق َ ن ِ ج َ ] (اِخ ) قَرمان . قره مان . شهر لارندا. سلطان ولد فرزند روحانی مولانا جلال الدین رومی در این شهر متولد شد. (از سعدی تا جامی ص 168). رجوع به قرمان و لارندا و لارنده شود.
کرامیانلغتنامه دهخداکرامیان . [ ک َرْ را ] (اِخ ) کَرّامیّة. پیروان ابوعبداﷲ محمدبن کرام نیشابوری . پیروان فرقه ٔ کرامیه : استاد ابوبکر در حضرت بود سخن کرامیان بمیان افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 431). و این خواجه ابوالقاسم چهار مدرسه در
قرامانلغتنامه دهخداقرامان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نوره . نخستین کس از حکمرانان خاندان قرامانیان است که حوالی سال 654 هَ .ق . به حکومت رسید و به سال 678 وفات یافت . (معجم الانساب زامباور ج 2 ص <spa
کرامونلغتنامه دهخداکرامون . [ ] (اِخ ) زن غازان خان و او دختر قتلغ تیمور پسر اتابای نویان بوده است . (تاریخ غازانی ص 14). رجوع به تاریخ غازانی ص 123 و 156 شود.
کرامونلغتنامه دهخداکرامون . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کُرام .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرام شود.
کرامونلغتنامه دهخداکرامون . [ ک ُ ر ر ] (ع ص ، اِ) ج ِ کُرّام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کرام شود.
قرامانیانلغتنامه دهخداقرامانیان . [ ق َ ] (اِخ ) سلسله ای از حکمرانان هستند که از سال 654 تا 868 هَ .ق . بر بخشی ازشهرهای آسیای صغیر از جمله لارندا، سیواس ، قونیه ، قرامان و ارمناک حکمروائی داشتند. قرامانیان از خاندان قرامان بن نو
ثبوتیلغتنامه دهخداثبوتی . [ ث ُ ](اِخ ) شاعری است و او را دیوانی است بترکی وی اشربه و معاجین در بازار قرامان قسطنطنیه میفروخته است .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قرامان قونوی . او راست : شمسیه در تجوید و قرائت بزبان ترکی .
قرامانلغتنامه دهخداقرامان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نوره . نخستین کس از حکمرانان خاندان قرامانیان است که حوالی سال 654 هَ .ق . به حکومت رسید و به سال 678 وفات یافت . (معجم الانساب زامباور ج 2 ص <spa
قرامانلغتنامه دهخداقرامان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نوره . نخستین کس از حکمرانان خاندان قرامانیان است که حوالی سال 654 هَ .ق . به حکومت رسید و به سال 678 وفات یافت . (معجم الانساب زامباور ج 2 ص <spa
قرامانلغتنامه دهخداقرامان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نوره . نخستین کس از حکمرانان خاندان قرامانیان است که حوالی سال 654 هَ .ق . به حکومت رسید و به سال 678 وفات یافت . (معجم الانساب زامباور ج 2 ص <spa