قرعةلغتنامه دهخداقرعة. [ ق َ رَ ع َ ] (ع اِمص ) بی موشدگی . (منتهی الارب ). کَلی . (بحر الجواهر). || (اِ) جای بی موی از سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سپر. || جراب کوچک ، و گویند وسیعالاسفل که در آن طعام نهند. (اقرب الموارد).
قرعةلغتنامه دهخداقرعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی قرع . رجوع به قرع شود. || داغی است که بر ساق شتر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قرعةلغتنامه دهخداقرعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) داغی است که بر وسط بینی شتر کنند. || گزین مال . || آنچه به فال زنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پشک : آسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه ٔ فال به نام من دیوانه زدند.حافظ.
کریهةلغتنامه دهخداکریهة. [ ک َ هََ ] (ع ص ، اِ) مؤنث کریه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کریه شود. || کار سخت . (مهذب الاسماء). || جنگ سخت و سختی جنگ . (ناظم الاطباء). جنگ سخت یا سختی جنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حادثه وبلا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نازلة. (اقرب
قرحةلغتنامه دهخداقرحة. [ ق ُ ح َ ] (ع اِ) ریش . ج ، قروح . تفرق اتصالی که ریم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
قریحةلغتنامه دهخداقریحة. [ ق َ ح َ ] (ع اِ) اول آبی که از چاه برآید. || اول هر چیزی . || طبیعت مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، قرائح . (منتهی الارب ). و این معنائی است مستعار. (اقرب الموارد): قریحةالانسان ؛ طبیعتهم التی جُبل علیها. (بحر الجواهر).
قریعةلغتنامه دهخداقریعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) مال گزیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || آسمان خانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بهترین جای خانه . (اقرب الموارد). || (ص ) ناقه ای که گشن بر وی بسیار برجهد و بار کم گیرد. (منتهی الارب ).
قرعهفرهنگ فارسی عمید۱. سهم؛ نصیب.۲. تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که بهوسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین میکنند؛ پشک.⟨ قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه.⟨ قرعه زدن: = ⟨ قرعه انداختن⟨ قرعه کشیدن: = ⟨ قرعه انداختن
مقرعةلغتنامه دهخدامقرعة. [ م َ رَ ع َ ] (ع اِ) رستنگاه قَرع که قسمی کدو است . (از اقرب الموارد). مزرعه ٔ کدو. کدوزار.
مقرعةلغتنامه دهخدامقرعة. [ م ِ رَ ع َ ] (ع اِ) تازیانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس )(از اقرب الموارد). || کوبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر چه با آن بکوبند. (ازاقرب الموارد). گویند هر آنچه بدان بکوبند و ازهری گوید آنچه چارپایان را بدان زنند و دیگ
مقرعةلغتنامه دهخدامقرعة. [ م ُ ق َرْ رِ ع َ ] (ع ص ) سخت و توانا. (منتهی الارب ). هر ماده ٔ توانا. (ناظم الاطباء). شدیدة. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط).