قرقصةلغتنامه دهخداقرقصة. [ ق َ ق َ ص َ ] (ع مص ) خواندن سگ بچه . گویند: قرقص بالجِرْو؛ خواند سگ بچه را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قرقسة شود.
کرکسةلغتنامه دهخداکرکسة. [ ک َ ک َ س َ ] (ع مص ) بندی و اسیر کردن . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || واگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رد کردن چیزی را. (از اقرب الموارد).
قرقسةلغتنامه دهخداقرقسة. [ ق َ ق َ س َ ] (ع مص ) سگ را خواندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این به باء متعدی شود. (منتهی الارب ). قرقصة. رجوع به قرقصة شود.
قرقشهلغتنامه دهخداقرقشه . [ ق َ ق َ ش َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری ترکمان و 8 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است و <sp
قرقشهواژهنامه آزادظاهرا ارامنه به درقدیم به قبرستان بزرگ قرقشه میگفتند(درقسمت پایین قرچی یوردی چسبیده به روستاآثارقبور باستانی زیادی وجوددارد)
قرقسةلغتنامه دهخداقرقسة. [ ق َ ق َ س َ ] (ع مص ) سگ را خواندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این به باء متعدی شود. (منتهی الارب ). قرقصة. رجوع به قرقصة شود.