قرییلغتنامه دهخداقریی . [ ق َ رَ یی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به قریه . قَرَوی ّ. (اقرب الموارد). باشنده ٔ قریه . (آنندراج ).
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
واگن کرایهایleased carواژههای مصوب فرهنگستانواگنی که شرکتهای فرستنده یا باربری کالا از شرکت راهآهن اجاره میکند
بار حجمکرایهmeasurement rated cargoواژههای مصوب فرهنگستانباری که کرایۀ فرست آن را براساس حجم اشغالشده محاسبه میکنند
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
قریینلغتنامه دهخداقریین . [ ق َ ری ی َی ْ ] (اِخ ) تثنیه ٔ قَری ّ، و آن نام جائی است که در شعر سیاربن هبیره از خاندان بنی ربیعةبن مالک از آن یاد شده است : لیالی حلت بالقریین حلةو ذی مرخ یا حبذا ذاک وادیا.(از معجم البلدان ).
قریینلغتنامه دهخداقریین . [ ق َ ری ی َی ْ ] (اِخ ) تثنیه ٔ قَری ّ، و آن نام جائی است که در شعر سیاربن هبیره از خاندان بنی ربیعةبن مالک از آن یاد شده است : لیالی حلت بالقریین حلةو ذی مرخ یا حبذا ذاک وادیا.(از معجم البلدان ).