قسیانلغتنامه دهخداقسیان . [ ق ِس ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَسی ّ.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَسی ّ شود.
قسیانلغتنامه دهخداقسیان . [ ق ُ س َی ْ یا ] (اِخ ) رودباری است یا دشتی ، و دراشعار ابن مقبل از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
ریشال کازئینcasein micelleواژههای مصوب فرهنگستانانبوهۀ ناشی از بههمچسبیدگی بخشهای منفرد کازئین در هنگام تشکیل دَلَمۀ کازئین
کشان کشانلغتنامه دهخداکشان کشان .[ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ ] (ق مرکب ) کشان برکشان . (ناظم الاطباء). در حال کشیدن . (یادداشت مؤلف ) : کشان کشان همی آورد هرکسی سوی اومبارزان و عزیزان آن سپه را خوار.