قصاءلغتنامه دهخداقصاء. [ ق َ ] (ع مص ) قَصْو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصو شود. || (اِ) پیشگاه فراخ سرای . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصا شود.
خا ـXaaSواژههای مصوب فرهنگستان← خدمات اَبری *2 خط تیره بهجای x آمده است و نشان میدهد که خا در ترکیب به کار میرود.
کسائیلغتنامه دهخداکسائی . [ ک ِ ] (اِخ ) شاعر مروزی ، کنیه ٔ اوبنا بر نقل نظامی عروضی ابوالحسن و بنابر نقل آذر وهدایت ابواسحاق و لقبش مجدالدین است . مولدش مرو بوده است و خود وی باین امر اشارت دارد. در اواخر عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی میزیسته است و عوفی وی را در شمار شعراء آل سبکتکین نام برده
کسالغتنامه دهخداکسا. [ ک ِ ] (ع اِ) گلیم و پلاس را گویند. (برهان ). گلیم . (دهار). گلیم که آن را پوشند. (غیاث اللغات ). کساء. رجوع به کساء شود : گر بخواب اندر کسائی دیدی این دیبای من سوده کردی شرم و خجلت مر کسائی را کسا. ناصرخسرو.
قصاًلغتنامه دهخداقصاً. [ ق َ صَن ْ ] (ع مص ) دورگردیدن . || کرانه گزیدن . قصو. قصاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قصاء و قصو شود.
دور گردیدنلغتنامه دهخدادور گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دور شدن . دور گشتن . (یادداشت مؤلف ). عران . انزیاح . زیوح . زیح . قصاء. قصاء. میط. میطان . طحو. نزح . نزوح . طلق . تنفل . اغراب ؛ دور گردیدن از دیار خویش . شطورة. شطور. شطارة؛ دورگردیدن از مردمان به رغم ایشان . (منتهی الارب ) <span clas
قصولغتنامه دهخداقصو. [ ق َص ْوْ ] (ع مص ) دور شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چیره شدن : قصوته ؛ چیره شدم بر وی در نبرد. (منتهی الارب ). || قصو شاة و ناقه ؛ از کرانه ٔ گوش او اندکی بریدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصُوّ و قَصا و قُصاء شود.
اقصاءلغتنامه دهخدااقصاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاصی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قاصی شود. || ج ِ قصی ّ. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به قصی شود. || ج ِ قَصی ̍. کناره ها و دوریها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به قصی شود.
اقصاءلغتنامه دهخدااقصاء. [ اِ ] (ع مص ) دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || برگزیدن . || ذخیره داشتن شتر قصیه را. || نگاه داشتن اطراف لشکر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بپایان چیزی رسیدن . (منتهی الارب ).
استقصاءدیکشنری عربی به فارسیاستنطاق , تفتيش عقايد مذهبي از طرف کليسا , جستجو , تفحص , بررسى , تفتيش , تجسس