قضاوتلغتنامه دهخداقضاوت . [ ق َ / ق ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان به معنی قضاء. رجوع به قضاء شود.
قضاوتفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) داوری در مورد امر مورد دعوا.۲. حکم کردن بین دو یا چند نفر؛ داوری کردن.
خودپندارهself-conceptواژههای مصوب فرهنگستانتصور فرد از خویش و قضاوتی که وی دربارة ارزشها و تواناییها و اهداف خود دارد
دُژانگاری شواهدگریزbase rate fallacy, base rate neglectواژههای مصوب فرهنگستانگرایش ذهن به مبنا قرار دادن قضاوتی ویژه و بیتوجهی به یافتههای آماری و شواهد ناسازگار با آن قضاوت
تجویدلغتنامه دهخداتجوید. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سره کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). نیکو کردن و سره کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو کردن . (فرهنگ نظام ). جَیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جَیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
محضرلغتنامه دهخدامحضر. [ م َ ض َ ] (ع اِ) حضور. (غیاث ) (ناظم الاطباء).حاضر شدن . (آنندراج ). || وقت حاضر آمدن . (غیاث ). هنگام حاضر شدن . (ناظم الاطباء). || جای بازگشتن به آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای حاضر آمدن . (غیاث ). جای حاضر شدن . (ناظم الاطباء). محل حضور. پیشگاه . آستان