قضاوتلغتنامه دهخداقضاوت . [ ق َ / ق ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان به معنی قضاء. رجوع به قضاء شود.
قضاوتفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) داوری در مورد امر مورد دعوا.۲. حکم کردن بین دو یا چند نفر؛ داوری کردن.
تشخیص دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دادن، نتیجهگیری کردن، تمیز دادن، نتیجهگرفتن، قضاوت کردن، برداشت کردن، استنباط کردن، دریافتن، دانستن، یافتن، دیدن انتخاب کردن قضاوت کردن در دادگاه، داوری کردن، رأیدادن، حکم کردن ◄ قبول کردن دعوی
قضاوتلغتنامه دهخداقضاوت . [ ق َ / ق ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان به معنی قضاء. رجوع به قضاء شود.
قضاوتفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) داوری در مورد امر مورد دعوا.۲. حکم کردن بین دو یا چند نفر؛ داوری کردن.
قضاوتلغتنامه دهخداقضاوت . [ ق َ / ق ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان به معنی قضاء. رجوع به قضاء شود.
قضاوتفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) داوری در مورد امر مورد دعوا.۲. حکم کردن بین دو یا چند نفر؛ داوری کردن.