قضیه ٔ مهملهلغتنامه دهخداقضیه ٔ مهمله . [ ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه موضوع آن شخص معین نبود و در آن بیان کلیت و جزئیت نشود. (ناظم الاطباء). و رجوع به اساس الاقتباس و حاشیه ٔ م
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
قذة قذةلغتنامه دهخداقذة قذة. [ ق ُذْ ذَ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قذان قذان شود.
چکیدهلغتنامه دهخداچکیده . [ چ َ / چ ِ دَ ] (ن مف )هر نوع مایع به قطرات فروریخته شده . آب یا خون یا هرمایع دیگر که قطره قطره از جایی یا برجایی ریخته و افتاده باشد. رجوع به چکیدن شود. || مقطر وتقطیر شده و بیرون تراویده . (ناظم الاطباء). هر چیز که شیره و عصاره ٔ
حصر قضایالغتنامه دهخداحصر قضایا. [ ح َ رِ ق َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مقابل اهمال آن . موضوع قضیه ٔ حملی یا جزوی شخصی بود، یعنی قابل وقوع شرکت نبود یا بود. و بر تقدیر اول ، قضیه را مخصوصه و شخصیه خوانند و آن یا موجبه بود، مانند: زید کاتب است . یا سالبه بود، مانند: زید کاتب نیست .
قضیهفرهنگ فارسی عمید۱. خبر.۲. حکم؛ فرمان.۳. جمله یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان دربارۀ آن حکم کرد.۴. (منطق) گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد.
قضیهفرهنگ فارسی معین(قَ یِّ) [ ع . قضیة ] (اِ.) 1 - حکم و فرمان . 2 - خبر. 3 - گفتاری که احتمال صدق و کذب هر دو در آن باشد.
جهات قضیهلغتنامه دهخداجهات قضیه . [ ج ِ ت ِ ق َ ضی ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجوب و امکان و استحاله . رجوع به جهة شود.
قضیهفرهنگ فارسی عمید۱. خبر.۲. حکم؛ فرمان.۳. جمله یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان دربارۀ آن حکم کرد.۴. (منطق) گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد.