قطاریلغتنامه دهخداقطاری . [ ق ُ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قُطارة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطارة شود.
قطاریلغتنامه دهخداقطاری . [ ق ُ ری ی ] (ع ص ، اِ) مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حیة قطاری ، بضم ؛ مار سیاه که در تنه ٔ درخت جای گیرد، یا مار که زهر وی از دهنش بچکد جهت فزونی . (منتهی الارب ). رجوع به قطاریة شود.
کتریلغتنامه دهخداکتری . [ ک ِ ] (اِ) قوری فلزی .قسمی قوری برای چای یا جوشانیدن آب و غیره . قهوه جوش . (یادداشت مؤلف ). ظرف مسین دارای لوله و دسته که در آن آب و مایعات دیگر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ).
کثریلغتنامه دهخداکثری . [ ک َ را ] (اِخ ) صنمی بود مر جدیس و طسم را که نهشل بن رئیس آن را شکسته و خراب کرده به نبی صلی اﷲ علیه و سلم لاحق گردید و به شرف اسلام مشرف شد. (منتهی الارب ).
کثریلغتنامه دهخداکثری . [ ک ُ را ] (ع مص ) بسیار خوردن نبیذ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).الکثری من النبیذ؛ بسیار خواستن از آن . (از اقرب الموارد). عادت به بسیار خوردن نبیذ. (ناظم الاطباء).
قطاریقلغتنامه دهخداقطاریق . [ ق َ ] (اِ) هایهوی جنگ ، یعنی شور و غوغائی که به وقت جنگ و امثال آن برمی آید. (آنندراج از غیاث ).
قطاریةلغتنامه دهخداقطاریة. [ ق ُ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حیة قطاریة؛ تأوی الی قطرجبل . (اقرب الموارد از لسان ). رجوع به قطاری شود.
قطاریقلغتنامه دهخداقطاریق . [ ق َ ] (اِ) هایهوی جنگ ، یعنی شور و غوغائی که به وقت جنگ و امثال آن برمی آید. (آنندراج از غیاث ).
قطاریةلغتنامه دهخداقطاریة. [ ق ُ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حیة قطاریة؛ تأوی الی قطرجبل . (اقرب الموارد از لسان ). رجوع به قطاری شود.
تنقطاریلغتنامه دهخداتنقطاری . [ ت ُ ق ُ / ق َ ] (حامص ) پاسبانی . (آنندراج ) (بهار عجم ). شغل پاسبانی در شب و شب پاسبانی . (ناظم الاطباء) : گرد قصر عالی شهزاد شبها تا بروزخون دل از دیده ریزان تنقطاری می کنم . <p class="author"