لغتنامه دهخدا
قطوع . [ ق ُ ] (ع مص ) گذشتن وعبور کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطع النهرقطعاً و قطوعاً؛ عبره . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْع شود. || بریده و سپری شدن و منقطع گشتن ، یا کم شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قطع ماء الرکیةِ قطوعاً و قطاعاً [ ق ِ <span class="