قفتانلغتنامه دهخداقفتان . [ ق ِ ] (اِ) تشریفی است که امرای شرقی به ایلچیان و ملازمان ذی عزت و خاص دهند. (آنندراج ).
کفتانلغتنامه دهخداکفتان . [ ک َ ] (ع مص ) کَفت . (ناظم الاطباء). کِفات . کَفیت . (از اقرب الموارد). رجوع به کفت شود.
قفطانلغتنامه دهخداقفطان . [ ] (اِخ ) ابراهیم بن حسن بن علی سعدی ریاحی نجفی . از دانشمندان و شاگردان صاحب جواهر است . او راست : 1- اقل الواجبات فی حج التمتع. 2- المتعة. وفات وی به سال 1279 هَ .
قفطانلغتنامه دهخداقفطان . [ ] (اِخ ) احمدبن حسن ، برادر ابراهیم بن حسن . از ادیبان و شاعران بود. وی به سال 1293 هَ . ق . وفات یافت . (ریحانة الادب ج 3 ص 315).
قفطانلغتنامه دهخداقفطان . [ ق َ / ق ُ ] (ع اِ) خفتان . دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: استعمال این کلمه از قرن 16 م . بالاتر نیست لیکن در سفرنامه ٔ ابن بطوطه چنین آمده است : و کنت اراه [ ابوعبداﷲ مدعو بخلیل ] لابساً جبة بیضاء قصیرة
وقفتانلغتنامه دهخداوقفتان . [ وَ ف َ ] (ع اِ) دو پی بالای گرده ٔ علیا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).