قلجورلغتنامه دهخداقلجور. [ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف سودان ، و آنها اهل حبشه اند. رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 268 شود.
کالجارلغتنامه دهخداکالجار. (اِ مرکب ) مزرعه ٔ برنج . (از برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). مزرعی که در آن شلتوک کارند. (آنندراج ). کالیجار. رجوع به شالی زار در همین لغت نامه شود.
کالجارلغتنامه دهخداکالجار. (اِ مرکب ) به لغت گیلان بمعنی کارزار است . (برهان ). چه «لام » به «را» تبدیل شود و «جیم » به «زا». (از آنندراج ). جنگ و جدال . (از برهان ) (ناظم الاطباء).کارزار. کالیجار. رجوع به کالیجار به کارزار شود.
کالیجارلغتنامه دهخداکالیجار. (اِ مرکب ) زبان گیلانی است و مشتق از کلمه ٔ پهلوی کاریچار، و صورت آن در فارسی امروز کارزار است . (عقدالعلی چ 1311 حاشیه ٔ 6 ص 68). رجوع به کارزار در همین لغت نامه شو