قلج ارسلانلغتنامه دهخداقلج ارسلان . [ ق ِ ل ِ اَ س َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن قلج ارسلان بن سلیمان بن قتلمش بن سلجوقی (559-588 هَ . ق .). حکمران بلاد قونیه و توابع و اقصرا و سیواس و ملطیه و جز آن بود. وی 29</
چپقلشلغتنامه دهخداچپقلش . [ چ َ ق ُ ل َ ] (ترکی ، اِ) جنگ شمشیر را گویند. (آنندراج ) (غیاث ). چپغولش . چپقولش . رجوع به چپغولش و چپقولش شود.
فخرالدینلغتنامه دهخدافخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمسیح . یکی از سرداران قلج ارسلان سلطان سلجوقی آسیای صغیر است که در جنگی شهرهای سیواس و قیصریه را به قلمرو قلج ارسلان افزوده است . (از تاریخ گزیده ص 482).
مسعود سلجوقیلغتنامه دهخدامسعود سلجوقی . [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) ابن قلج ارسلان . از سلجوقیان روم بود و از سال 539 تا 558 هَ .ق . حکومت کرد.
ناصرالدین برکیارقلغتنامه دهخداناصرالدین برکیارق .[ ص ِ رُدْ دی ب َ رُ ] (اِخ ) ابن عزالدین قلج ارسلان ، از سلاجقه ٔ روم است . رجوع به تاریخ گزیده ص 482 شود.
ابراهیم طباخلغتنامه دهخداابراهیم طباخ . [ اِ م ِ طَب ْ با ] (اِخ ) طباخ قلج ارسلان سلجوقی بوده و پادشاه مزبور ایالت مرعش را به او و ارثاً به اولاد او واگذار کرد. صاحب ترجمه وقتی برای معالجه به حلب رفته بدانجا درگذشته است .
قلجلغتنامه دهخداقلج . [ ق ُ ] (اِ) چهارپایی را گویند از اسب و استر و خر الاغ که هر دو پایش از یکدیگر جدا و دور باشد و مهره های زانویش نزدیک و به هم پیوسته چنانکه به هنگام راه رفتن بر هم ساید، و دستهای این چنین را سگدست میگویند. (برهان ) (آنندراج ).
قلجفرهنگ فارسی معین(قُ) (اِ.) چهارپایی (اسب ، استر، خر) که دو پایش از هم جدا و دور باشد و مهره های زانوهایش نزدیک و به هم پیوسته ، چنان که هنگام راه رفتن برهم ساید.
قلجلغتنامه دهخداقلج . [ ق ُ ] (اِ) چهارپایی را گویند از اسب و استر و خر الاغ که هر دو پایش از یکدیگر جدا و دور باشد و مهره های زانویش نزدیک و به هم پیوسته چنانکه به هنگام راه رفتن بر هم ساید، و دستهای این چنین را سگدست میگویند. (برهان ) (آنندراج ).
قلجفرهنگ فارسی معین(قُ) (اِ.) چهارپایی (اسب ، استر، خر) که دو پایش از هم جدا و دور باشد و مهره های زانوهایش نزدیک و به هم پیوسته ، چنان که هنگام راه رفتن برهم ساید.