قلعچهلغتنامه دهخداقلعچه . [ ق َ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تکاب بخش نوخندان شهرستان دره گز واقع در12 هزارگزی جنوب خاوری نوخندان . موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است . سکنه ٔ آن 92 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل
قلعچهواژهنامه آزاد(قَلعَچَّه) در لغت به معنی قلعه کوچک است و در اصطلاح به معنی خانه مجلل و بزرگ. در کنایه به کسی که خانهای بزرگتر از شأن اجتماعی خود درست کند یا بخرد گفته میشود:قلعچه داره یا خریده.
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بیماری است که سیاه گرداند و بکفاند مؤخر شتر را و بریزاند موی آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ل َ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از گوسپندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ل ِ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): ناقة کلعة؛ ماده شتری که کَلَع یعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). مؤنث کَلِع. و رجوع به کلع شود.
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک ِل َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کِلع. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کِلع شود.