قلقیلغتنامه دهخداقلقی . [ ق َ ل َ قی ی ] (ع اِ) نوعی از گردن بند که آن را با لؤلؤ برشته کشیده اند. ابن سیده گوید: نمیدانم به چه منسوب است مگر آنکه منسوب به قَلَق به معنی اضطراب باشد زیرا که دانه های آن آرام نگیرد. (از اقرب الموارد).
قلقیلغتنامه دهخداقلقی . [ ق َ قا ] (ع اِ) نوعی از گردن بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قَلَقی ّ شود.
کلکیلغتنامه دهخداکلکی . [ ک َ ل َ ] (اِ) پری باشد که در بزم و رزم بر سر بزنند و به ترکی جیغه خوانند. (برهان ). جیغه و پری که در بزم و رزم پادشاهان و جوانان خوش صورت و مردمان شجاع و دلاور بردستار و کلاه زنند (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلَل شود.
کلکیلغتنامه دهخداکلکی . [ ک َ ل َ ] (ص نسبی ) از روی حقه و مکر. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کَلَک شود. || شخص هرزه . (فرهنگ فارسی معین ). هرزه گرد وهرجایی . (ناظم الاطباء). اهل فساد. زن تباه کار. زنی نابسامان . زن بدعمل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلکیلغتنامه دهخداکلکی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کِلک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کِلک و کلکین شود.
کلیکیلغتنامه دهخداکلیکی . [ ک َ ] (ص ) کاج و احول را گویند هر چند می بایست که به معنی احولی باشد چه کلیک به معنی احول است ، لیکن همه جا به معنی لوچ و احول آمده است و این هم درست است . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به کلیک شود. || (حامص ) کاجی و لوچی و حَوَل . (ناظم الاطباء). کازی . احولی . لوچی
قیلقیلغتنامه دهخداقیلقی . [ ق َ ل ُ ] (اِ) بیخی است که آن را به فارسی چوبک اشنان خوانند. (آنندراج ) (برهان ).
خوش قلقیلغتنامه دهخداخوش قلقی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق ِ ل ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت خوش قلق . (یادداشت مؤلف ).
خوش قلقیلغتنامه دهخداخوش قلقی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق ِ ل ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت خوش قلق . (یادداشت مؤلف ).
بدقلقیلغتنامه دهخدابدقلقی . [ ب َ ق َ ل ِ / ق ِ ل ِ ] (حامص مرکب ) بدخویی . بدادایی . بدجنمی (بیشتر در اسب ). (از یادداشتهای مؤلف ).- بدقلقی کردن ؛ بدخویی نمودن . ناسازواری کردن . (یادداشت مؤلف ).
بدقلقیدیکشنری فارسی به انگلیسیcantankerousness, nastiness, obnoxiousness, orneriness, peevishness, unpleasantness