قلمبهدیکشنری فارسی به انگلیسیblob, bulge, chunk, clump, glob, gob, knob, loaf, lumpiness, node, outstanding, whole, wholesale, stub
کلمبهلغتنامه دهخداکلمبه . [ ک ُ ل ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) نوعی نان شیرینی در تداول مردم خراسان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلنبه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلنبه شود.
کلمبهواژهنامه آزادکُلُمْبَه/kolomba/ کوزه شکسته، کوزه ای که تکه ای از قسمت فوقانی آن شکسته یا لب پریده شده باشد.