خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلم زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلم زده
/qalamzade/
معنی
۱. هر چه که بر روی آن قلمزنی شده باشد.
۲. نوشته؛ مکتوب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلم زده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] qalamzade ۱. هر چه که بر روی آن قلمزنی شده باشد.۲. نوشته؛ مکتوب.
-
قلم زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دِ) [ معر - فا. ] (ص مف .) 1 - نوشته ، مکتوب . 2 - منقش . 3 - فلزی که روی آن قلمزنی شده باشد.
-
واژههای مشابه
-
قَلَمِ
فرهنگ واژگان قرآن
قلم - ابزار نوشتن
-
قَلَم
لهجه و گویش دزفولی
استخوان پا ( به مداد هم می گویند)
-
قلم شدن، قلم کردن.
لهجه و گویش تهرانی
گردشکن کردن استخوان
-
قلم به قلم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
particularly
-
شرح قلم به قلم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
itemization
-
قلم کردن یا قلم خوردن
لهجه و گویش تهرانی
دونیم کردن، یا دونیم شدن
-
قلم به قلم حساب کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bill
-
قلم به قلم ذکر کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
particularize, itemize
-
خرده ٔ قلم
لغتنامه دهخدا
خرده ٔ قلم . [ خ ُ دَ / دِ ی ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تراشه ٔ قلم . (آنندراج ) : دلیل عزت اهل سخن همین کافی است که خرده های قلم زیر پا نباید ریخت . صائب (از آنندراج ).ز چشمت ار گل نرگس زند بگلشن دم بزیر خاک کنندش چو خرده های قلم .تأثیر (...
-
خانه ٔ قلم
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ قلم .[ ن َ / ن ِ ی ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔکلک . (آنندراج ). آن قسمت از قلم که از وی تراشند.
-
دست قلم
لغتنامه دهخدا
دست قلم . [ دَ ت ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دست کاتب . نویسنده : اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوندفدای دست قلم باد دست چنگ نواز.رودکی .
-
دست قلم
لغتنامه دهخدا
دست قلم . [ دَ ق َ ل َ ] (ص مرکب ) کتابت کننده و نویسنده . (از ناظم الاطباء).