قل اعوذلغتنامه دهخداقل اعوذ. [ ق ُ اَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) بگو پناه میبرم ، و این مأخوذ است از آغاز معوذتین ، دو سوره از قرآن کریم که با آیه های «قل اعوذ برب الناس » و «قل اعوذ برب الفلق » آغاز میشوند : گریزنده گشته ست بخل از کفش کفش قل اعوذ است و بخل اهرمن
نمودار کلـ کلCole-Cole plotواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که در آن پاسخ ناهمفاز بهصورت تابعی از پاسخ همفاز در بسامدهای متوالی ترسیم میشود
کل کللغتنامه دهخداکل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کل کللغتنامه دهخداکل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
چهارقلفرهنگ فارسی معین( ~. قُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) چهار سوره از قرآن مجید که هر کدام با کلمة قل شروع می شود و عبارت است از: قل هواللهاحد، قل اعوذ برب الفلق ، قل اعوذ برب الناس ، قل یا ایهاالکافرون .
چارقللغتنامه دهخداچارقل . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) چهارقل . چهارسوره ٔ قرآن کریم که هر یک از آن چهار با کلمه ٔ «قل » آغاز میشود و عبارتند از: قل هواﷲ احد، قل اعوذ برب الفلق ، قل اعوذ برب الناس ، قل یا ایها الکافرون . مجموع چهار سوره ٔ قل یا ایها الکافرون ، قل هواﷲ احد، قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ بر
معوذتانلغتنامه دهخدامعوذتان . [ م ُ ع َوْ وِ ذَ ] (اِخ ) هر دو سوره ٔ اخیر از قرآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه ، دو سوره ٔ آخر از قرآن مجید یعنی قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس . (ناظم الاطباء).سوره ٔ الفلق و آغاز آن قل اعوذ برب الفلق و سوره ٔ الناس و آغاز آن قل اعوذ برب ا
ناسلغتنامه دهخداناس .(اِخ ) [ الَ ... ] سوره ٔ صدوچهاردهمین از قرآن ، و آن شش آیت است ، پس از سوره ٔ فلق و آخرین سورة است از قرآن و به این آیت شروع می شود: قل اعوذ برب الناس .
فلقلغتنامه دهخدافلق . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ صدوسیزدهم قرآن کریم که با آیه ٔ «قل اعوذ برب الفلق » آغاز شود و یکی از معوذتین است . (یادداشت مؤلف ). پیش از سوره ٔ الناس و بعد از سوره ٔ اخلاص .
قللغتنامه دهخداقل . [ ق َل ل ] (ع مص ) برداشتن . || بلند نمودن . (اقرب الموارد). || (اِ) دیوار کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به کسر قاف آمده است .
قللغتنامه دهخداقل . [ ق ِل ل ] (ع مص ) کم گردیدن . || کم شدن مال کسی . || لاغر وکوتاه شدن . (اقرب الموارد). || (اِ) هسته ٔ خرما یگانه رسته ٔ سست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (بحرالجواهر). || لرزه و فسره . (اقرب الموارد): اخذه قل ؛ ای رعدة. (منتهی الارب ). || لرزه از خشم یا
قللغتنامه دهخداقل . [ ق ُل ل ] (ع اِمص ) کمی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد کُثْر. (اقرب الموارد): الحمدﷲ علی القل و الکثر. (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) کم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قلیل . (اقرب الموارد): ما له قل و لا کثر؛ نیست او را کم و بیش . (منتهی الارب ). || اندک تر از چیزی
قلدیکشنری عربی به فارسینظر يا عقيده خود را اظهار داشتن , اظهار نظر کردن , نظريه دادن , گفتن , اظهار داشتن , حرف زدن , بيان کردن , سخن گفتن , صحبت کردن سخن , حرف , اظهار , نوبت حرف زدن , مثلا
درقللغتنامه دهخدادرقل . [ دِ ق َ ] (ع اِ) نوعی از جامه . (منتهی الارب ). جامه هایی از حریر و ابریشم . (از اقرب الموارد). || (ص ) مردم خوشخرام . (منتهی الارب ).
دقللغتنامه دهخدادقل . [ دَ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را و محروم گردانیدن . || زدن بینی و دهن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا در پس سر و ریش کسی زدن . (از منتهی الارب ). || ناتوان گردیدن . || (اِمص ) ناتوانی . (ناظم الاطباء). ضعف جسم . (از اقرب الموارد).
دقللغتنامه دهخدادقل . [ دَ ق َ ] (ع اِ) خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ). نخل پربار. (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). واحد آن دقلة. (از اقرب الموارد) : یکی قطره باشد ز آغاز سیل یکی برگ باشد ز اول دقل . ناصرخسرو.خود تو دانی کآف
دودالبقللغتنامه دهخدادودالبقل . [ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کامپایی . کرمی است که در تره ها افتد. (ازمفردات ابن بیطار). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
حداقللغتنامه دهخداحداقل . [ ح دْ دِ اَق َل ل ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ) دست کم . رجوع بحد بمعنی اندازه شود.