قمارهلغتنامه دهخداقماره . [ ق َ / ق ِ رِ ] (اِخ ) یکی از بلاد پادشاهی مل جاوه است و عود قماری بدان منسوب است . (ابن بطوطة). رجوع به قمار شود.
کماریلغتنامه دهخداکماری . [ ] (اِخ ) از پسران یافث بن نوح است . (تاریخ گزیده چ نوایی ص 26). و رجوع به یافث در همین لغت نامه و مجمل التواریخ و القصص ص 104 شود.
کماریلغتنامه دهخداکماری . [ ک َ ] (اِخ ) اسم است که شباهت به نسبت دارد و آن نام بعضی از علماست . (از انساب سمعانی ج ِ 2 ورق 486 ب ).
کامگاریلغتنامه دهخداکامگاری . (حامص مرکب ) کامیابی . کامروایی . غلبه . پیروزی . خوشبختی . شوکت . پیشرفت . مقابل ناکامی . رجوع به کامگار شود : در کامگاری به گنج اندر است ره گنج جستن به رنج اندر است . ابوشکور.ز پیروزی چین چو سر برفراخت
قماریلغتنامه دهخداقماری . [ ق َ / ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قماره و آن شهری است . رجوع به قمار و قماره شود.- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد : اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤصندوق
قماریلغتنامه دهخداقماری . [ ق َ / ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قماره و آن شهری است . رجوع به قمار و قماره شود.- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد : اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤصندوق