قنبهلغتنامه دهخداقنبه . [ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است در حمص اندلس . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
کنبهلغتنامه دهخداکنبه . [ کَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) ریسمان خام . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به کنب شود.
قنبعلغتنامه دهخداقنبع. [ قُم ْ ب ُ ] (اِخ ) کوهی است به دیار بنی غنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در شعر از آن یاد شده است . (از معجم البلدان ).
قنبعلغتنامه دهخداقنبع. [ قُم ْ ب ُ ] (ع اِ) آوند گندم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وعاء الحنطة فی السنبل . || غلاف شکوفه ٔ درخت . (اقرب الموارد). || (ص ) مردپست قامت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
قنبةلغتنامه دهخداقنبة. [ ق َ ن ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است به یمن . (منتهی الارب ). از دیههای ذمار به یمن است . (معجم البلدان ).
قنبیلغتنامه دهخداقنبی . [ قَم ْ ] (ص نسبی ) نسبت است به قنبه . (از معجم البلدان ). رجوع به قنبه شود.
قنبةلغتنامه دهخداقنبة. [ ق َ ن ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است به یمن . (منتهی الارب ). از دیههای ذمار به یمن است . (معجم البلدان ).