قنبیلةلغتنامه دهخداقنبیلة. [ قَم ْ ل َ ] (اِ) دارویی است و آن را تخم های کوچک میباشد در غلاف و چون دست بدو رسد دست را رنگین کند. (برهان ) (آنندراج ).
قنبلهلغتنامه دهخداقنبله . [ ] (اِخ ) شهری است در زنج در تاریخ بیهق آمده : و نواحی که در ربع معمور عالم هست اول ولایت زنج است که آن را زنگبار خوانند و شهر معظم آن را سفالةالزنج و قنبله خوانند. (تاریخ بیهق ص 17).
قنبلةلغتنامه دهخداقنبلة. [ قَم ْ ب َ ل َ ] (ع مص ) با گروه شدن بعد تنهایی . || آتش زدن به درخت قُنبُل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) قَنْبَل است در همه ٔ معانی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قنبل شود.
قنبلةلغتنامه دهخداقنبلة. [ قُم ْ ب ُ ل َ ] (ع اِ) دامی است جهت شکار نُهَس که ابوترافش است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قنابل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بمب . گلوله .
قنبلیلهلغتنامه دهخداقنبلیله . [ قَم ْ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ) محرف کنبیل و قنبیل و قنبیله است . رجوع به قنبیل شود.