کهکهةلغتنامه دهخداکهکهة. [ ک َ ک َ هََ ] (ع مص ) دمیدن سرمارسیده (مقرور) به دست خود. (ازاقرب الموارد) (از تاج العروس ج 9 ص 409). دمیدن سرمازده بر دست خود تا گرم شود. (ناظم الاطباء). دمیدن سردی زده دست خود را تا گرم شود. (منتهی
قهقههلغتنامه دهخداقهقهه . [ ق َ ق َ هََ ] (اِخ ) نام جایی است در ولایت طوس . (برهان ). قهقهه ، گینزبورگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان ). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهر مشهد، سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است .
قهقهةلغتنامه دهخداقهقهة. [ ق َ ق َ هََ ] (ع اِمص ، اِ) قهقهه . خنده ٔ سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). خنده به آواز بلند. (برهان ). رجوع به قه شود. || رفتار سخت . (ناظم الاطباء). || نوعی از رفتار و آن مقلوب هقهقه است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (
قحقحةلغتنامه دهخداقحقحة. [ ق َ ق َ ح َ ] (ع مص ) گردیدن آواز درگلو و خنده ٔ کبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قهقهه .
قهقههلغتنامه دهخداقهقهه . [ ق َ ق َ هََ ] (اِخ ) نام جایی است در ولایت طوس . (برهان ). قهقهه ، گینزبورگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان ). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهر مشهد، سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است .
قهقههفرهنگ فارسی عمیدخندۀ شدید؛ خندۀ بلند و پرصدا؛ قهقه.⟨ قهقهه زدن: (مصدر لازم) به آواز بلند خندیدن.
قهقههلغتنامه دهخداقهقهه . [ ق َ ق َ هََ ] (اِخ ) نام جایی است در ولایت طوس . (برهان ). قهقهه ، گینزبورگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان ). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهر مشهد، سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است .
قهقههفرهنگ فارسی عمیدخندۀ شدید؛ خندۀ بلند و پرصدا؛ قهقه.⟨ قهقهه زدن: (مصدر لازم) به آواز بلند خندیدن.