قهوهپالا،صافی قهوهcoffe filterواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای جدا کردن دُرد قهوه از مخلوط آب و قهوه
قهوة پالیده،قهوة صافشدهfiltered coffee, filter coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوهای که به روش پالادَمآوری/صافیدَمآوری تهیه شده است
کهوهلغتنامه دهخداکهوه . [ ک َهَْ وَ / وِ ] (اِ) اسم فارسی قهوه است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فهرست مخزن الادویه ).
کهوهلغتنامه دهخداکهوه . [ ک ُ ] (ع مص ) پیر و کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کهت الناقة کهوهاً؛ شتر ماده پیر و کلان سال گردید. (از اقرب الموارد). || په کردن مست بر روی کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).هه کردن مست ، و ذلک اذا استنکهت السکران فنکه
روغن کافورoil of camphor, camphor essential oilواژههای مصوب فرهنگستانروغنی به رنگ قهوهای مایل به زرد، با بویی تند که از درخت کافور به دست میآید
سمرةدیکشنری عربی به فارسیدباغي کردن , برنگ قهوه اي وسبزه دراوردن , باحمام افتاب پوست بدن راقهوه اي کردن , برنزه , مازوي دباغي , پوست مازو , مازويي , قهوه اي مايل به زرد
چشالوlonganواژههای مصوب فرهنگستانمیوۀ گیاهی با نام علمی چشالوی حقیقی (Dimocarpus longan) از تیرۀ ناترکیان و راستۀ ناترکسانان که شفت و دارای آرایشی خوشهای است؛ هستۀ سیاه آن را گوشتهای شفاف احاطه کرده که به آن نمایی چشممانند داده است؛ شکل این میوه کروی و رنگ آن قهوهای مایل به زرد یا قرمز و بومی هند و سریلانکاست
قهوهفرهنگ فارسی عمید۱. نوشیدنی تیرهرنگی که از دَم کردن دانههای بودادۀ گیاه قهوه تهیه میشود و محرک اعصاب است.۲. (زیستشناسی) دانههای تیرهرنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و مینوشند.۳. (زیستشناسی) گیاهی درختی با برگهای بیضوی نوکتیز و گلهای سفید معطر که در مناطق گرمسیر.⟨ قهوۀ قجری: در
قهوهلغتنامه دهخداقهوه . [ ق َهَْ وَ ] (ع اِ) قهوة. خمر. (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). شراب . (آنندراج ). می . (منتهی الارب ). نوعی از خمر غلیظ که بزودی شارب خود را سیر میگرداند، سکر آن محکم و قوی است . گویند: انه عبدالشهوة، اسیرالقهوة و گویند خمر را بدین نام خوانند چه شهوت و میل طعام را ببرد.
شیرقهوهلغتنامه دهخداشیرقهوه . [ ق َهَْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) قهوه ٔ دم کرده ٔ آمیخته با شیر. شیر آمیخته به قهوه ٔ مایع.شیر ممزوج به قهوه . (یادداشت مؤلف ). || رنگی چون رنگ شیر ممزوج به قهوه . (یادداشت مؤلف ).- شیرقهوه ای ؛ رنگی به رنگ شیر ممزوج با قهوه . به
فال قهوهلغتنامه دهخدافال قهوه . [ ل ِ ق َهَْ وَ / وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فالی که از اشکال پیداآمده بر ظرف یا فنجان قهوه گیرند، پس از آنکه قهوه را بنوشند و مدتی قهوه خوری را وارونه گذارند. (یادداشت بخط مؤلف ).
تحت القهوهلغتنامه دهخداتحت القهوه . [ ت َ تَل ْ / تُل ْ ق َ وَ / وِ ] (از ع ، اِ مرکب ) قدری از طعام که پیش از خوردن قهوه خورند، از عالم ناشتاشکنی . (آنندراج ). غذای اندکی که پیش از نوشیدن قهوه میخورند. (ناظم الاطباء). ناشتاشکنی که
قهوهفرهنگ فارسی عمید۱. نوشیدنی تیرهرنگی که از دَم کردن دانههای بودادۀ گیاه قهوه تهیه میشود و محرک اعصاب است.۲. (زیستشناسی) دانههای تیرهرنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و مینوشند.۳. (زیستشناسی) گیاهی درختی با برگهای بیضوی نوکتیز و گلهای سفید معطر که در مناطق گرمسیر.⟨ قهوۀ قجری: در
قهوهلغتنامه دهخداقهوه . [ ق َهَْ وَ ] (ع اِ) قهوة. خمر. (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). شراب . (آنندراج ). می . (منتهی الارب ). نوعی از خمر غلیظ که بزودی شارب خود را سیر میگرداند، سکر آن محکم و قوی است . گویند: انه عبدالشهوة، اسیرالقهوة و گویند خمر را بدین نام خوانند چه شهوت و میل طعام را ببرد.