قوقینوسلغتنامه دهخداقوقینوس . [ ] (معرب ، اِ) طایری . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قوقنوس و ققنس شود.
قوقنسلغتنامه دهخداقوقنس . [ ن ُ ](معرب ، اِ) ققنس و آن مرغی باشد بغایت عجیب و غریب .گویند هزار سال بزید. (برهان ). رجوع به ققنس شود.
قوقینوسلغتنامه دهخداقوقینوس . [ ] (معرب ، اِ) طایری . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قوقنوس و ققنس شود.