قونقوریلغتنامه دهخداقونقوری . (اِخ )قصبه ای است 26هزار گز در 18هزار گز از قریه ٔ شاه آباد تا شاه ابوالقاسم . هوایش معتدل است . محصول عمده ٔ آن غلات ، برنج ، پنبه و نخود. جمعیت آن بالغ بر ده هزار تن میشود. این بلوک فقط مقر تابستا
کونکرالغتنامه دهخداکونکرا. [ ] (اِخ ) شهرکی از تبت که به قدیم از چین بود و میان کونکرا ورای کوتیه قلعه ای عظیم است بر دست راست و بر سر کوهی بلند نهاده است و خزینه های تبت خاقانی آنجا باشد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 75).
قانقاریافرهنگ فارسی عمیدمرگ قسمتی از عضو بدن به سبب نرسیدن خون، ضربه، عفونت، یا سرمازدگی که بر اثر آن عضو چروکیده و سیاه شود.
قازیانلغتنامه دهخداقازیان . (اِخ ) مرکز بلوک قونقوری است .(جغرافیای غرب ایران ص 114). رجوع به قونقوری شود.