قيثارةدیکشنری عربی به فارسیعود شش سيمه , گيتار , گيتار زدن , چنگ (الت موسيقي) , چنگ زدن , بصدا در اوردن , ترغيب کردن , غربال , الک , سرند
کتارهلغتنامه دهخداکتاره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کتار. (از برهان ). غداره . کتاله . (آنندراج ). حربه ای است که بیشتر اهل هند بر میان زنند و به کتار بحذف «ها» مشهور است . (برهان ). حربه ای کوتاهتر از شمشیر غیر منحنی و پهن که بیشتر اهالی هند داشته اند اکنون درایرا
قطارةلغتنامه دهخداقطارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) چکیده از خون و جز آن . (منتهی الارب ). چکیده ٔ هر چیزی . || آب اندک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قطاریةلغتنامه دهخداقطاریة. [ ق ُ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حیة قطاریة؛ تأوی الی قطرجبل . (اقرب الموارد از لسان ). رجوع به قطاری شود.