قیدارلغتنامه دهخداقیدار. [ ق َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ). وی عاقر ناقه ٔ صالح بود. (یادداشت بخط مؤلف ).
کدارلغتنامه دهخداکدار. [ ک ُ ] (اِ) نمدار. گاوکهل . کُپ . کف . کُدُر. نامی است که در طوالش به زیرفون دهند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 179). و رجوع به نمدار شود.
قدارلغتنامه دهخداقدار. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) مرد میانه . || باورچی . || شترکُش . || دیگ پز. || خوان سالار. || مار بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ).