قیقلانلغتنامه دهخداقیقلان . [ ] (ع اِ) چوبی است که بدان کشتی را برند. اداری ٔ صدرها بالقیقلان . (بلوغ الارب ج 3 ص 366).
کیکلانلغتنامه دهخداکیکلان . [ ک ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود بخش گرمی است که در شهرستان اردبیل واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قیاقولانلغتنامه دهخداقیاقولان . (اِ) (اصطلاح کشتی ) گرفتن گردن و سر حریف در زیر بغل و زور دادن . (فرهنگ فارسی معین از رساله ٔ مندرج در مجموعه ٔ خطی بدون اسم کتابخانه ٔ ملک ؛ توبا 98).