قیچالغتنامه دهخداقیچا. [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) قیجا. قیچی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قیچی شود.
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
قاه قاهلغتنامه دهخداقاه قاه . (اِ صوت ) خندیدن به آواز بلند را گویند. (برهان ). قهقهه . (حاشیه ٔ برهان دکتر معین ) : زده خنده بر روی خواهندگان دهان زر از جودتو قاه قاه .کمال الدین اسماعیل .
قیچاجیلغتنامه دهخداقیچاجی . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) قیچاچی . قیجاجی . خیاط. دوزنده . (فرهنگ فارسی معین ) (سازمان اداری حکومت صفوی ص 126، 127).
قیچاجی خانهلغتنامه دهخداقیچاجی خانه . [ ق َ / ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خیاطخانه در دستگاه صفویه ، جایی که لباس و جامه شاه و امرای دولت را در آنجا می دوخته اند. خیاطخانه ٔ دولتی . در سازمان اداری حکومت صفوی آمده ، املای اصطلاح ترکی
قیچاجی گریلغتنامه دهخداقیچاجی گری . [ ق َ / ق ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل قیچاجی . خیاطی . (فرهنگ فارسی معین ) : در خدمت اشرف مورد تربیت گشته روز بروزبه درجه ٔ علیا ترقی میکرد و بحسن خدمات منصب قیچاجی گری یافته . (فرهنگ فارسی معین از عالم
قیجالغتنامه دهخداقیجا. [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) قیچا. قیچی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قیچی شود.
قیچیلغتنامه دهخداقیچی . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) قیچا. آلتی که بوسیله ٔ آن پارچه ، کاغذ و اشیای دیگر را برند. (فرهنگ فارسی معین ). مقراض . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مقص . کازود. دوکارد : حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده اب
قیچاجیلغتنامه دهخداقیچاجی . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) قیچاچی . قیجاجی . خیاط. دوزنده . (فرهنگ فارسی معین ) (سازمان اداری حکومت صفوی ص 126، 127).
قیچاجی خانهلغتنامه دهخداقیچاجی خانه . [ ق َ / ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خیاطخانه در دستگاه صفویه ، جایی که لباس و جامه شاه و امرای دولت را در آنجا می دوخته اند. خیاطخانه ٔ دولتی . در سازمان اداری حکومت صفوی آمده ، املای اصطلاح ترکی
قیچاجی گریلغتنامه دهخداقیچاجی گری . [ ق َ / ق ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل قیچاجی . خیاطی . (فرهنگ فارسی معین ) : در خدمت اشرف مورد تربیت گشته روز بروزبه درجه ٔ علیا ترقی میکرد و بحسن خدمات منصب قیچاجی گری یافته . (فرهنگ فارسی معین از عالم
قیچاچی خانهلغتنامه دهخداقیچاچی خانه . [ ق َ / ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در عصر صفویه ، بمعنی خیاطخانه ٔ سلطنتی است . رجوع به قیچاجی خانه شود.