لادرلغتنامه دهخدالادر. (اِخ ) از شهرهای مکران . میان آن و سیستان سه روزه راه است . (معجم البلدان ). محلی به مشرق لارستان .
لادگرلغتنامه دهخدالادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه چینه کشد. آنکه دیوار برآرد. بنّا : نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوب او از سختی که بودبیشتر به دست افزار لادگران کنند. (لغت نامه ٔ اسدی ).
لاضیرلغتنامه دهخدالاضیر. [ ض َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) (از: لا + ضمیر) به معنی باکی نیست و ضرری نیست . لاضیر علیکم ؛ ای لاضَرَر فی تأخیر الصلوة بالنّوم . (منتهی الارب ) : قالوالاضیر انا الی ربنا منقلبون . (قرآن 50/26)؛ (یعنی باکی نیست و پر
لاذرنیلغتنامه دهخدالاذرنی . [ ] (اِ) در زبان مردم اندلس ، قسمی عسل ، یاقوت گوید و لعسلها (ای عسل لشبونة) فضل ٌ علی کل عسل الذی بالاندلس یسمّی اللاذرنی . یشبه السکرّ بحیث انه یلف فی خرقة فلا یلّونها. (معجم البلدان . ذیل لشبونه ).
لاذرنیلغتنامه دهخدالاذرنی . [ ] (اِ) در زبان مردم اندلس ، قسمی عسل ، یاقوت گوید و لعسلها (ای عسل لشبونة) فضل ٌ علی کل عسل الذی بالاندلس یسمّی اللاذرنی . یشبه السکرّ بحیث انه یلف فی خرقة فلا یلّونها. (معجم البلدان . ذیل لشبونه ).
بلاذرلغتنامه دهخدابلاذر. [ ب َ ذُ ] (اِ) بلادر، که نوعی گیاه است . (از آنندراج ). رجوع به بلادر شود.