لاشیدلغتنامه دهخدالاشید. (اِخ ) لاسیتی . نام توده ٔ کوهی در قسمت شرقی جزیره ٔ کرت (اقریطش ) مشرف به کوه استاور. دارای 2160 گز ارتفاع و در مرکز آن دریاچه ای است . لاسیتی تشکیل بلوک آبادانی میدهد که دارای 54000 تن سکنه است ، <sp
لاسپدلغتنامه دهخدالاسپد. [ س ِ پ ِ ] (اِخ ) اتین دو. طبیعی دان فرانسوی . مولد آژن (1756-1825 م .). وی تاریخ طبیعی بوفون را تکمیل کرده است .
لااسپیدلغتنامه دهخدالااسپید. [ اِ ] (اِخ )نام دیهی از دهستان بویراحمدی سردسیر بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان واقع در 29 هزارگزی شمال خاوری بهبهان . دارای 75 سکنه ، زبان اهالی فارسی و لری و محصول آن غلات و پشم و لبنیات و شغل اهالی ز
پلاسیدلغتنامه دهخداپلاسید. [ پْلا / پ ِ ] (اِخ ) (سن ...) رهبان بندیکتن متولد در رم ، او همراه سن بنوا به کوه کاسن رفت . ذکران او پنجم اکتبر است .
لاشیدانلغتنامه دهخدالاشیدان . (اِخ ) نام دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان . واقع در دوهزارگزی باختری لاهیجان کنار راه شوسه . دارای 540 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لاشیدنلغتنامه دهخدالاشیدن . [ دَ ](مص ) پاشیدن . (آنندراج ). || تاراج و غارت کردن . تباه کردن . ناچیز کردن . لاش کردن : ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنندتو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش . ناصرخسرو.رنج کاران که گنج لاشانندزر
لاشیدانلغتنامه دهخدالاشیدان . (اِخ ) نام دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان . واقع در دوهزارگزی باختری لاهیجان کنار راه شوسه . دارای 540 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لاشیدنلغتنامه دهخدالاشیدن . [ دَ ](مص ) پاشیدن . (آنندراج ). || تاراج و غارت کردن . تباه کردن . ناچیز کردن . لاش کردن : ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنندتو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش . ناصرخسرو.رنج کاران که گنج لاشانندزر