لافزنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رلاتان، مغرور، ازخودراضی، فخرفروش، زبانباز، شیاد، متکبر، مدعی، پرمدعا، فضول، نخودهرآش، بوالفضول، متکبر، مغرور، پرافاده، افادهدار، پرادعا، خودستا، گندهدماغ لافزنانه، چاخان، اغراق آمیز آدملافزن، متقلب، شعبدهباز شخص متکبر
لافجانلغتنامه دهخدالافجان . (اِخ ) نام ناحیتی از هفت ناحیت که میان سپیدرود و دریا است ومردم آنجا را این سوی رودی خوانند. (حدودالعالم ).