لافزنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فزنی، لاف زدن، خودستایی، گزافه گویی، رجزخوانی، یککلاغچهلکلاغ، اشتلم خودستایی، تفاخر، مباهات، فخرفروشی، ژست، روابط عمومی، مبالغه تکبر
لاف زنلغتنامه دهخدالاف زن . [ زَ] (نف مرکب ) خودستا. خودنما. صلف . متصلف تأه . جعظری . تیاه . تیهان . صلاّف ، جعظار؛ کوتاه درشت لاف زن . جعظارة؛ کوتاه سطبر لاف زن کم عقل . تیار؛ مرد متکبر شوریده عقل لاف زن . (منتهی الارب ).
خودپیراییلغتنامه دهخداخودپیرایی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) لاف زنی . || نمایش . جلوه گری . (ناظم الاطباء).
کله زنیلغتنامه دهخداکله زنی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ زَ ](حامص مرکب ) لاف زنی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).