خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاف زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاف زن
/lāfzan/
معنی
۱. آنکه لاف بزند.
۲. خودستا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
boaster, braggadocio, popinjay
-
جستوجوی دقیق
-
لاف زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lāfzan ۱. آنکه لاف بزند.۲. خودستا.
-
لاف زن
لغتنامه دهخدا
لاف زن . [ زَ] (نف مرکب ) خودستا. خودنما. صلف . متصلف تأه . جعظری . تیاه . تیهان . صلاّف ، جعظار؛ کوتاه درشت لاف زن . جعظارة؛ کوتاه سطبر لاف زن کم عقل . تیار؛ مرد متکبر شوریده عقل لاف زن . (منتهی الارب ).
-
لاف زن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
boaster, braggadocio, popinjay
-
واژههای مشابه
-
لأف
لغتنامه دهخدا
لأف . [ ل َءْف ْ ] (ع مص ) نیک خوردن طعام را. (منتهی الارب ).
-
لاف لاف
لغتنامه دهخدا
لاف لاف . (اِ صوت ) خوردن مایعی مانند ماست و جز آن با لبها بدانگونه که آواز کند چنانکه سگ ، گاه ِ آب خوردن .- لاف لاف خوردن (سگ آب را) ؛خوردن با لبها و زبان چنانکه آواز کند.
-
لاف لاف
دیکشنری فارسی به انگلیسی
slurp
-
لاف و لاف
فرهنگ گنجواژه
صدای غذا خوردن سریع.
-
لُف لُف/لاف لاف خوردن
لهجه و گویش تهرانی
دولپی غذا خوردن
-
لاف لاف،لَف لَف،()خوردن
لهجه و گویش تهرانی
صدای خوردن،با اشتها خوردن
-
دست لاف
لغتنامه دهخدا
دست لاف . [ دَ ] (اِ مرکب ) دشت . سفته . داشن . دشن . (یادداشت مرحوم دهخدا). پولی که روز اول ماه یا روز اول سال به کسی دهند و آن را خجسته دانند و به فال نیک گیرند. || قلب «دست فال » است به معنی سوداو معامله ٔ اول . (آنندراج ). سودای اولی که استادان ح...
-
هرزه لاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] harzelāf بیهودهگو؛ یاوهگو.
-
لاف پیمودن
لغتنامه دهخدا
لاف پیمودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) لاف زدن : چه عذر خواهم از این لافها که پیمودم که طبع من چو فلان است و خاطرم بهمان .کمال اسماعیل .
-
لاف سنجیدن
لغتنامه دهخدا
لاف سنجیدن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) لاف زدن : هان بکش عرفی عنان مستانه مدح خود مسنج ترکتازیها مسلم لاف سنجیها صواب .عرفی .
-
لاف آوردن
لغتنامه دهخدا
لاف آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ منشی نمودن . تکبر : پیاده شود مردم رزمجوی سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی . فردوسی .جواب داد که با ما سخن دراز مکن میار لاف و بهانه مجوی و قصه مخوان .سلمان ساوجی .