خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لان
/lān/
معنی
گودال؛ مغاک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیوفایی، عهدشکنی
۲. گودال، مغاک
دیکشنری
fickle
-
جستوجوی دقیق
-
لان
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیوفایی، عهدشکنی ۲. گودال، مغاک
-
لان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lān گودال؛ مغاک.
-
لان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] lān ۱. بیوفایی: ◻︎ میآیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکندهای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی: لغتنامه: لان).۲. بیحقیقتی.
-
لان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) lān محل فراوانی چیزی: نمکلان.
-
pit 5
لان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] 1. فرورفتگیای که در طی ضخیم شدن دیوارۀ یاخته در بافت گیاهی ایجاد میشود 2. هرنوع فرورفتگی در سطح اندامها و یاختههای بافتهای موجود زنده
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِ) بی حقیقتی و بی وفائی . (برهان ) (جهانگیری ) : می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان .مولوی .
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) (الَ ...) شهری و نیز گروهی بطرف ارمینیه . (منتهی الارب ). بلاد واسعی بطرف ارمینیه نزدیک باب الابواب مجاور خزر و عامه بغلط علاّن گویندو ایشان نصارا باشند و بندگان جلد از آنجا آرند. (معجم البلدان ): سریر، مملکتی است میان لان و باب الابواب ...
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) نام کرسی قدیم لانوا، مرکز ایالت اسن بفرانسه . دارای 19125 تن سکنه .
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) ژان . دوک ِ مُنتبلّو و مارشال فرانسه ، مولد لِکتور به سال 1769 م . وی در 1792 وارد فوج داوطلبان گردید و سه سال بعد درجه ٔ ژنرالی یافت . درلشکرکشی ناپلئون به مصر همراه بود و در کودتای «18 برومر» با بناپارت همراهی کرد و در منتبلو و مارنگو ...
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) ادوار ویلیام . مولد 1801 و وفات 1876. «اشتهر بمعجمه الکبیر العربی - الانکلیزی الذی دعاه «مداللغة»، جمع فیه باصلاحات مختصرة کل ماجاء فی معاجم العرب و کتبهم اللغویة فنشر منه ستة مجلدات فی لندن (76-1863) و لما مات الحق به حفیده «لان پول » ب...
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (فعل امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان . (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || (اِ) مغاک و گودال . (برهان ). گو و مغاک . (آنندراج ). مغاک . اسدی در لغت نامه ذیل کلمه ٔمغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گ...
-
لان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - گودال ، مغاک . 2 - بی وفایی .
-
لان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fickle
-
لان
دیکشنری عربی به فارسی
زيرا , زيرا که , چونکه , براي اينکه