لاویجلغتنامه دهخدالاویج . (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ نور و مازندران . عده ٔ قرای آن 15 و مرکز آن لاویج و جمعیت تقریبی آن 2055 نفر و محدود است از شمال به میان بند و از شرق به ناتلکنار و از جنوب به میان رود علیاو از مغرب به هلوپشه
چلیپاوشلغتنامه دهخداچلیپاوش . [ چ َ وَ ] (ص مرکب ) چلیپاوار. صلیب مانند. به شکل خاج .- زلف چلیپاوش ؛ کنایه از زلف پرچین وشکن . زلف خم اندرخم و شکن درشکن : حلقه ٔ آن جعد او سلسله جنبان کیست زلف چلیپاوشش آفت ایمان کیست . <p class="au
گلاویزفرهنگ فارسی عمیدآویخته؛ آویزان.⟨ گلاویز شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] با هم دست به یخه شدن؛ گریبان یکدیگر را گرفتن؛ به همآویختن دو نفر هنگام زدوخورد یا کشتی گرفتن.
گلاویزلغتنامه دهخداگلاویز. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) گل آویز که برای زینت کاشته میشود و رنگ قرمز مخصوص دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 232). رجوع به هرمزدنامه ٔ پورداود ص 220 و 221 شود.
لاویجیلغتنامه دهخدالاویجی . (اِخ ) رجوع به لاویج شود. (مازندران و استراباد رابینو ص 110 بخش انگلیسی ).
لاویج رودلغتنامه دهخدالاویج رود. (اِخ ) نام رودی به ناحیه ٔ نور مازندران که از جنوب به شمال جاری وبه دریای خزر ریزد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 299).
لاویج رودلغتنامه دهخدالاویج رود. (اِخ ) نام رودی به ناحیه ٔ نور مازندران که از جنوب به شمال جاری وبه دریای خزر ریزد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 299).
لاویجیلغتنامه دهخدالاویجی . (اِخ ) رجوع به لاویج شود. (مازندران و استراباد رابینو ص 110 بخش انگلیسی ).