لاکارلغتنامه دهخدالاکار. [ (اِخ ) رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد و محل صید ماهی باشد. (جغرافیای اقتصادی ایران ص 32).
پلاکرلغتنامه دهخداپلاکر. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی کشتی در دریای مدیترانه که دکلهای یک پارچه و شراعهای مربع دارد.
پِلقارگویش بختیاریاختیار، کنترل. xarmen taš gereft dia be pelqâr niâ> خرمن آتشگرفت و دیگرمهارنمىشود> .
کلاکارلغتنامه دهخداکلاکار. [ ک َل ْ لا ] (ص ) هنگامه ساز.فتنه انگیز. جنگجو. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
طلاکارفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که پیشهاش ساختن اشیای زرین، بهکار بردن تارهای طلا در چیزی، یا آبطلا دادن به چیزی است.۲. آنچه نقشونگارش از طلا باشد.
طلاکارلغتنامه دهخداطلاکار. [ طِ / طَ ] (ص مرکب ) طلاساز. || چیزی که کار نقش و نگارش از طلا باشد و کرده باشند، چون خانه ٔ طلاکار و شمشیر طلاکار : منزل مردان ز نقش عاریت کاری خوش است خانه چون فانوس از مهمان طلاکاری خوش است .<p